ازاوراق زر نگار کتابها

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب

ازاوراق زر نگار کتابها

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب

بهاران خجسته باد

 

بهاران خجسته باد

چهارشنبه سوری

 

 

چهارشنبه سوری جشن بزرگ وفرحبخش ایرانی 

برهمه ی دوستداران شادی وعشق وآزادی 

مبارکباد 

ابله اثر:داستایوفسکی۴

ابله اثر:داستایوفسکی۴ 

شایدآخرین نجات دهنده زیبائی باشد

چاه بابل

چاه بابل 

رضاقاسمی 

...هیچ چیز غیرواقعی تروگمراه کننده ترازاحساسات 

آدمی نیست.میتوان به پایان راه رسیدودلزده شدازکسی که تا 

دیروزعاشقش بودی.اما کافیست همین کسی که 

خداخدامیکردی راهش رابکشدوبرود.ناگهان 

یکی دیگررابرتوبرتری بدهدتاازدوریش 

چنان ماهی افتاده برشن 

داغ شوی که انگارنه 

همین دیروزبود 

که ملال 

حضورش 

تورا 

م  

ی

ک 

ش 

ت 

...

ابله اثر:داستایوفسکی۳

ابله اثر:داستایوفسکی۳ 

...شفقت اساسی ترین وشایدتنهاقانون 

هستی انسان است...

ابله: به نویسندگی داستایفسکی(۲)

ابله: 

 به نویسندگی داستایفسکی(۲) 

عجب کمالی!که حاضراست تاگلودرلجن فروبرود 

بلکه بتواندلاف بزندکه یک میلیون روبل ثروت ویک عنوان 

اشرافی رازیرپالگدمال کرده 

است.

ابله به نویسندگی داستایفسکی

ابله : 

به نویسندگی داستایفسکی 

راگاژین طوری سوال کردکه گوئی روح سرگشته ای 

درجستجوی مامنی است. 

اماباتهورنومیدانه ی محکوم به مرگی که چیزی ندارد ازدست 

بدهد.بادلشوره ای درانتظارپاسخ بود

برادران کارامازوف(۳)

برادران کارامازوف(۳) 

داستایوفسکی 

... 

وحشتزده وهراسان درغارش 

غارنشین برهنه پنهان بود 

بادیه نشین بی خانمان هم سرگردان بود 

ودشت حاصلخیزرابی حاصل هشته بود 

تهدیدکننده بانیزه وپیکان 

شکارچی درجنگل می گشت 

بدابحال تمامی فلک زدگان تنهاافتاده 

برآن سواحل ستمگروخصم آسا 

ازقله ی المپ رفیع 

مادر(سی یرسی) فرودآمد 

درآن نواحی وحشی وی جست 

دخترگمگشته اش (پراسپرین) را 

اما الهه پناهگاهی نجست 

استقبالی گرم نجست آِنجا 

معبدی هم نه تا گواه باشد 

برپرستش خدایان 

ازمزارع وتاکستانها 

میوه ای نیامد تازینت جشنهاباشد 

تنهاگوشت قربانیان خون آلود 

جزغاله شده برآتشگاهها 

وهرجاکه الهه ی ماتمزده 

نگاه افسرده اش رامیگرداند 

انسان رادرلذت عمیق 

(سی یرسی) درهمه جامینگرد 

... 

 

برادران کارامازوف(۲)

برادران کارامازوف(۲) 

(داستایفسکی)  

...اگرخدائی نداشته باشی 

جرم چه معنائی دارد؟

برادران کارامازوف

برادران کارامازوف 

...توشبح من هستی توتجسدخودم هستی 

منتها تجسدیک جنبه ازوجودم 

تجسداندیشه ها واحساسهایم منتها  

تجسدبدترین واحمقانه ترین 

آنها...

سهم سگان شکاری(امیل زولا)

سهم سگان شکاری 

(امیل زولا) 

...زمستان سال یعد وقتی رنه(زن زیبائی که مال وناموسش را 

به پای شوهربی ناموس وفاسقش حراج کرده بود) 

براثرسرسام حاد درگذشت 

بدهکاریهایش راپدرش پرداخت 

صورتحساب ورمز به دویست وپنجاه وهفت 

هزارزفرانک رسیده بود...

سهم سگان شکاری(۲)

سهم سگان شکاری(۲) 

(امیل زولا) 

...ولی فعلا باهیجان قماربازی که بالاخره دستهای تب دارش 

به روی میزرسیده است سراپای وجودش غرق شادی بود. 

این شادی مال او بودودرآن رضایت خاطرحسود 

وامیدهای طرار کیفرندیده دست به دست 

هم میداد...

سهم سگان شکاری(امیازولا )

سهم  سگان شکاری(امیازولا ) 

...دوست دارم یه راهبه دوستم داشته باشه!چطوره؟ 

هیچوقت آرزوکردی مردی را 

دوست داشته باشی که بدون ارتکاب گناه 

نتونی بش فکرکنی؟ 

...

سال بلوا(عباس معروفی(۳)

سال بلوا(عباس معروفی(۳) 

...اوضاع بدجوری قمردرعقرب است 

اگرهمه ی مردم راداربزنندبازهم صدای 

تیراندازی قطع نمیشود...

سال بلوا(عباس معروفی)2

سال بلوا(عباس معروفی)2 

...کاش آ دم بتواند دنیارابالابیاورد 

واین همه دروغ وریا نبیند.دنیا به دست دروغگوها 

وپشت هم اندازهاوحقه بازهااداره میشود.مرده شورش ببرد...

سال بلوا(عباس معروفی)

سال بلوا

عباس معرفی

...من عاشق شده بودم.به هرجانگاه میکردم میدیدمش،توی ایوان نشسته بود،آمدم بیرون،اماآنجانبود.پشت آخرین درخت باغ پنهان شده بود،پشت همه‌ی درختهارانگاه کردم.گربه ای ازدیوارجست زدکه قمری هارابگیرد.جلوپام به زمین افتاد،گفتم گم شو،ذلیل مرده!

گفتم چه تابستان طولانی وکشداری!مثل یک پیردخترپرحرف

آدم راکلافه میکند...

ازالمنتظم ابن جوزی

ازالمنتظم ابن جوزی 

...مشهوراست که احمدغزالی شاهدبازبوده وخدمتکاری امرد 

ترک داشته که اورادوست میداشته.وقتی ابوالحسن بن یوسف نامه یی در 

این باب به اونوشت.هنگامی که غزالی بالای منبربود 

نامه به دستش میرسد.پس ازخواندن نامه 

واطلاع ازمضمونش جوان ترک راصداکرده 

جوان به بالای منبربه نزداحمد 

غزالی میرود 

وغزالی هم بین دوچشم اورامیبوسد 

ومیگوید: 

؛این جواب نامه؛ 

...

تاریخ اجتماعی ایران

تاریخ اجتماعی ایران 

...به نظرامام مالک یکی ازائمه ی اهل سنت وجماعت :

اجرای حدشرعی درموردلواط باغلام مملوک 

لازم نیست. 

نویسنده ی تاریخ اجتماعی ایران آقای راوندی 

ازقول صاحب کتاب النقص آورده است: 

شاهدبازی حرام است وهمه ی پیران وزاهدان کنند 

وقتی فقهای اربعه بااین اوضاع روبروشدند 

ناچاربودندفتوای بدهندکه نه سیخ بسوزدونه کباب 

لذابرخی غلام غیرمملوک رامنع 

وغلام مملوک راتجویزکرده اند...

بازهم ازبوف کور(صادق هدایت)بخوانیم

 بازهم ازبوف کور(صادق هدایت)بخوانیم

در این دنیای پست پر از فقر و مسکنت ، برای نخستین بار گمان کردم
که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید - اما افسوس، این شعاع
آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستارهء پرنده بود که بصورت
یک زن یا فرشته بمن تجلی کرد و در روشنایی آن یک لحظه ، فقط یک ثانیه
همهء بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و بعظمت و شکوه آن پی بردم و
بعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود دوباره ناپدید شد-
نه ، نتوانستم این پرتو گذرنده را برای خودم نگهدارم

ازبوف کور(صادق هدایت)بخوانیم

 ازبوف کور(صادق هدایت)بخوانیم

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد ومیتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر
هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط
شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس
که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.

پدران و پسران

 Your image is loading...

 

پدران و پسران  

مشهورترین رمان تورگنیف  نویسنده روسی  

« اگر زنی را دوست داشتید، تلاش کنید به او برسید. اما اگر موفق نشدید، سراغ  زن دیگری بروید. دنیا بزرگ است!» 

 این توصیه ی بازاروف است. کسی که گمان می‌کند  نطق دوست داشتن با منطق ترک کردن،  یکیست .یوگنی بازاروف،  دانشجوی پزشکی است.  او هنگامی که پس از سه سال دوری، به  زادگاه کوچک خود بر می‌گردد، در مواجهه با نسل گذشته، به ایمان پدران ِ خود هتاکی می‌کند و  همه چیز را به سخره می‌گیرد. به قول دوستش او یک نهیلیست طبیعی دان است. هیچ  چیزی را بی دلیل نمی‌پذیرد و هیچ کس را مرجع نهایی حقیقت نمی‌داند و همه کس را  با جسارت دست می‌اندازد و همه‌ی باورها را  به راحتی انکار می‌کند .بازاروف ، عشق را هم جدی نمی‌گیرد و حتی هنگامی که عاشق « آنا» می‌شود و به عشق خود نمی‌رسد، می کوشد تا به  توصیه‌ی خود عمل کند و احساساتش را در کنترل خود بگیرد و همه چیز را به حالت اعتدال برگرداند و  به خود بقبولاند که «بی دلیل » عاشقش شده است. اصرارِ بیهوده  بر مواجهه‌ی منطقی با خود، او را به افسردگی عمیقی  مبتلا می‌کند، تا جایی که برای تداوم زندگی، بی‌انگیزه  می‌شود، اگرچه برای پایان دادن به آن هم دلیلی نمی‌بیند. او سرانجام در حین  یک عمل جراحی‌، به ویروسی کشنده  آلوده می‌شود‌، اما در معالجه‌ی خود کوتاهی می‌کند و  به کام مرگ می‌رود .یوگنی بازاروف، اگرچه  در بستر مرگ‌، از پدر خود می‌خواهد تا «آنا» را به بالینش بیاورد و با اصرار پدر می‌پذیرد که « کشیش »  هم مراسمی مذهبی  برایش برگزار کند، اما در همان لحظات  نیز، دست از هتاکی بر نمی دارد و به سخره  به پدرش می گوید   

« تو و مادرم از ایمان قوی خود استفاده کنید و از او  یاری بخواهید و آمرزش بطلبید. فرصت خوبی است که درستی آن را  آزمایش کنید

پدران و پسران ، مشهورترین رمان تورگنیف  نویسنده روسی است. آن چنان که از اسم  آن پیداست، بازاروف، شخصیت اصلی این رمان، نماد ِ انقلاب در باورهاست‌. انقلابی که اگرچه  به باورهای ِ جدید نمی‌انجامد‌،  اما پدران  را طرد می‌کند، سبب شکاف نسل‌ها  می‌شود و به  بی حاصلی پسران می‌انجامد. بیهوده نیست که منتقدین،  بازاروف را،  تنها «کاریکاتوری از نسل جدید »  دانسته‌اند …

القصه، این روزها، ایران ِ ما، شاهد تکرار نام‌های  پدران و پسران است. واژه‌هایی چون: خمینی، طالقانی، بهشتی، مطهری، هاشمی، خامنه ‌ی، بازرگان، شریعتی، سروش،  حتی شجریان و ناظری و مخملباف هم، تنها به یک نام  راضی نمی‌شوند  …قرن هاست روزگارِما ،  روزگارِ  پدران و پسران است. هنوز هم  بی‌حاصلی یک انقلاب به  پایان نرسیده است. خبر کردن «آنا» و « کشیش» با من! امیدوارم این بار کاریکاتور نباشد …

ازگلستان سعدی بخوانیم

ازگلستان سعدی بخوانیم 

گویندخواجه یی رابنده یی نادرالحسن بودوباوی به سبیل مودت ودیانت 

نظری داشت.بایکی ازصاحبدلان گفت: 

دریغ اگراین بنده ی من باحسن وشمایلی که دارد 

زبان درازوبی ادب نبودی 

گفت: 

ای برادرچون اقراردوستی کردی توقع خدمت مدار 

که چون عاشق ومعشوقی درمیان آمدمالکی ومملوکی 

برخاست

حکایتی ازکتاب تلبیس ابلیس(ابن جوزی)

حکایتی ازکتاب تلبیس ابلیس(ابن جوزی) 

...آورده اند که جمعی ازصوفیان براحمدغزالی 

واردشدند.پسری نزداوبودوگلی.گاه به گل مینگریست وگاه به پسر 

آن جمع چون نشستند یکیشان گفت:شایدماشمارامکدرکردیم 

احمدغزالی گفت: 

آری والله 

همگی ازآن کلام وجدنمودندوباهم صیحه کشیدند...

وقتی نیچه گریست:

وقتی نیچه گریست: 

یک رمان تابناک 

وقتی نیچه گریست آمیزه ایست ازواقعیت وخیال. 

جلوه ای ازعشق.تقدیرواراده در(کشوروین)خردگرای 

سده ی نوزدهم ودراستانه ی زایش دانش روانکاوی. 

نیچه فیاسوف شهیرآلمان ویوزف بروبرازپایه گذاران روانکاوی 

وفرویدجوان همه اجزائی هستندکه درساختاررمان درهم تنیده میشوند 

تاحماسه ای فراموش نشدنی رابطه خیالی میان میان این 

سه شخصیت رابیافرینند.

دوباره ازعبید بخوانیم

دوباره ازعبید بخوانیم 

به حقیقت معلوم شده است که ...درستی یمنی ندارد. 

مردبایدکه دهدوستاند...تااوراکریم الطرفین توان گفت

ازدیوان عبید بخوانیم

ازدیوان عبید بخوانیم 

ازنوخاسته ی اصفهانی روایت کنندکه دربیابانی مغولی بدورسید 

برو حمله کرد.نوخاسته ازکمال کیاست تضرزع کنان گفت: 

ای آقا خدای را(بم گا/ممکش) 

یعنی (مرابگای ومکش) 

مغل براورحم آوردوبرقول اوکارکرد. 

جوان به یمن این تدبیرازقتل او خلاص یافت. 

گویندبعدازآن سی سال دیگردرنیکنامی به سربرد 

قاه قاه قاه قاه قاه

ازعبیدزاکانی

ازعبیدزاکانی 

...زنی کونی پسری راگفت بسیارمده که درآن دنیابه زحمت رسی. 

گفت توغم خودخورکه توراجواب دوسوراخ بایدداد 

ومرایکی...

ازرستم التواریخ(عهدشاه سلطان حسین صفوی)

ازرستم التواریخ(عهدشاه سلطان حسین صفوی) 

...همه اهل آن زمان چنان پرورده ومست وملنگ شده بودند که ازدستبردهمدیگرمانند 

اشتران مست وگاوان جنگی همه پریشان حال وآشفته خاطر 

ودلتنگ واکثراهل آن زمان پهلوان وکشتی گیرو 

شبروومکاروعیارورندولاابالی وطراربوده اندوبه هرجا وبه هرسرائی 

که زییادخترجمیله یاپسرویااسب واستراهواری گرانبهائی 

سراغ مینمودندمیرفتندوبه پهلوانی وشبروی و 

چالاکی وچستی وبه فنون عیاری ومکاری آن را 

میربودندوکام خودراازآن حاصل مینمودند 

هرقدرکه میخواستندوبعدازمدتی میبردند 

وآن رابه مکان خودمینهادند...

جوامع الحکایات عوفی

جوامع الحکایات عوفی 

... 

حامدشال فروش روزی بردکانی نشسته بود.کودکی لطیف وساده باقدی  

چون سروورخی چون گل وحرکاتی متناسب ولطفی شامل 

درپیش اوبگذشت وآن کودک رااسماعیل خواندندی وازلطف طبع بهره ای داشت حامداورابدبدوبروی فتنه شدوبه نزدیک اورفت واسماعیل کودکی شنگ ودغا وقوال وپای کوب ومردفریب بود.چون دید که حامدبرسیرت قوم لواط است

به لطف غمزه ی حسن حرکات اورابسته به خودگردنید.پس حامد

اوراگفت:"شنیده ام که تو شعرخوش میخوانی وقول لطیف میگوئی

ومراآرزوست که آوازتوبشنوم؛.گفت:؛منت دارم وخدمت کنم ولکن  

این کاردرمیان بازارراست نیاید.اگرصواب بینی به خانه ی سواراک رویم ودرآنجا عیشی کنیم."حامدرااین سخن موافق نمودکه خانه ای نداشت که کسی بدانجا توانستی برد.واین سواراک مردی بود به قرطبانی معروف وبه  

خانه داری موصوف ودرجفت افکنی طاق.دلبران شهر 

مرغ طرب درخانه ی او پروازدادندی وارباب فساد دادلهو وطرب در 

خانه ی او داندی واسماعیل گفت:"ای حامد من باخودهیچ سیم ندارم 

 ودرخانه ی سواراک بی سیم نتوان شدتوباخودهیچ سیم داری؟" 

... 

باقی داستان شرح کلاهبرداری اسماعیل ورنود 

ازحامدوباج گیری عسسان ازاوست 

ظاهراامردخانه هادردوره ی صفویه جنبه ی رسمی 

یافت ودولت ازین مکانهامالیات میگرفت گرفتنی!

بهاران خجسته باد

بهاران خجسته باد

چهارشنبه سوری

 Your image is loading...

 

چهارشنبه سوری 

باافروختن این شمع 

جشن شادی بخش وشورانگیزبرافروختن 

آتش پاک راگرامی میداریم 

عدم پذیرش ارج واعتباراین جشن فرخنده نمیتواند 

نافی ارزش آتش وتاثیرآن درنجات بشریت ارتاریکی 

جهل وخرافه پرستی باشد. 

چهارشنبه سوری راگرامی 

میداریم

ازتاریخ ادبیات درایران(ذبیح الله صفا)(۲)

ازتاریخ ادبیات درایران(ذبیح الله صفا)(۲) 

...ازجمله ی آنان یکی مملوکی به نام سنقربود که سلطان سنجر پبش ازدیدن 

عاشق اوشدواورابه۱۲۰۰دینارخرید وبه مالکش هم خلعت ومال 

فراوان بخشید وفرمان داد برای سنقرسراپرده ای چون 

سراپرده ی سلطان بزنندوهزارمملوک بخرندتادررکاب اوحرکت کنندو 

دردرگاه اوبه سرببرند وخرانه ای به مانندخزانه ی 

سلطان برای اوترتیب کنندوده هزار سواربه 

وی اختصاص دهند.دوسال بعدسنجر جمیع امراورجال 

خودرافرمان داد که دراتاقی گردآیند وهنگامی که 

اوسنقررابه درون میخواند بادشنه 

براوحمله برند وپاره پاره اش کنند. 

امرااونیزچنین کردندوآن بنده ی 

سیه روزگاررابدین نحوازمیان بردند. 

نظیراین کاررابا 

قایمازکج کلاه کردواونیزکارش به جائی کشیده بود 

که وزیرسلطان رابه قتل آورد.وبازهمین عمل وحشیانه رابا 

اختیارالدین جوهرالتاجی که مملوک مادرش بودکرد 

سلطان به این غلام عشقی خاص یافته 

وسی هزارسپاه به وی اختصاص داده بود 

وبعدازچندی دسیسه ای ترتیب دادتااورا 

دردهلیزبارگاهش به کاردازپای درآوردند. 

میگویندآن وقت که جوهررابه کاردمیزدند 

وفریاداوبرآمده بود 

سنجردرحرمسرای خودبود 

وچون آوازاوشنید 

گفت: 

بیچاره جوهررامیکشند

ازتاریخ ادبیات درایران(ذبیح الله صفا)(۱)

ازتاریخ ادبیات درایران(ذبیح الله صفا) 

...ازغلامان ترکی که درعهد سلطان سنجرخریداری میشدند 

به صورتهای مختلف استفاده میشد. 

دسته ای ازآنان بازیچه ی شهوت امرای این عهدبودند 

ورفتاربعضی ازسلاطین بااین بیچارگان بسیار 

وحشیانه بود. 

ازعادات سنجرآن بود که غلامی راازغلامان برمیگزید 

وبدوعشق میورزید ومال وجان فدای او 

میکردوغبوق وصبوح باوی می پیمود وحکم سلطنت 

خودرادردست اومینهادلیکن چندگاهی 

بعدکه دیگربخ کاراونمی آمد به نحوی خاص اوراازمیان میبرد 

...

ازسیاحت نامه ی ابراهیم بیگ(زین العابدین مراغه ای)

ازسیاحت نامه ی ابراهیم بیگ(زین العابدین مراغه ای) 

 ۰این کتاب را دایره المعارف جامع ایران قرن سیزدهم هجری میشناسند  

...بی مروتی وعدم انصاف وبدخواهی همدیگرشغلشان است 

میکویند:ای بابادنیاپنج روزاست بایدفکرآخرت بود.اما دروغ میگویند 

معولامنکرند.اعمالشان همه ازروی ریاست سبب این همه 

پریشان روزگاری وخواری تنبلی وغفلت وبی اطلاعی وجهالت است... 

 

 

ازجمهوری افلاطون:

ازجمهوری افلاطون: 

روزی درحضورمن کسی ازسوفوکلس شاعرپرسید: 

سوفوکلس ازحیث توانائی مردی 

چگونه ای؟هنوزجرات میکنی بازنی بیامیزی 

سوفوکلس گفت:خاموش باش ای مرد.نمیدانی چقدرشادمانم 

که ازبندشهوت آزادشده ام.چون برده ای که ازبندخواجه ای دیوانه 

وخونخوارآزادشده باشد

ازدیوان عبید زاکانی:

ازدیوان عبید زاکانی: 

هرکس اززن ومردجماع نداد همیشه مفلوک ومنکوب باشد 

وبه داغ حرمان وخذلان سوخته.وبه براهین قاطعه مبرهن گردانیده اند که 

اززمان آدم صفی تاکنون هرکس که جماع ندادمیرووزیروپهلوان 

ولشکرشکن وقتال ومالدارودولتیاروشیخ واعظ ومعروف نشد.دلیل صحت 

این قول آن که متصوفه جماع دادن را 

عله المشایخ گویند

ازرساله ی(نقل عشاق)محتشم کاشانی بنویسم برایت(۲)

ازرساله ی(نقل عشاق)محتشم کاشانی بنویسم برایت(۲) 

...باری سست نظمیچندکه درغزل ازقایل این سخنان ومقال سرزده 

اکثرازآن قبیل است که چون درحالات مذکوره خواسته رقعه به 

جانان نویسدمضمون را جهت زیادتی تاثیربه نظم ارسال داشته ومسوده 

ازآن پیش خودگذاشته که شایدکارافتاده ای را به کارآید 

وچون مسوده هابه مطالعه ی یاران میرسد 

یکی ازایشان فرموده که سبب ورودهریک ازآن غزلهابه جهت 

دوام صحبت ونقل ومجلس عشاق به کلک بیان 

بنگاروچون متابعت امرلازم الاطاعه وی ازلوازم بودسبب نزول آن 

رقعه های منظوم رابه نقل عشاق موسوم ساخته 

براین اوراق نقش نمود.بعدازین درموردهرغزلی داستانی 

به نثرمینویسد...

ازرساله ی(نقل عشاق)محتشم کاشانی بنویسم برایت

ازرساله ی(نقل عشاق)محتشم کاشانی بنویسم برایت 

...محرراین شکسته رقم تراب اقدام الفقرامحتشم اگرچه درصغرسن 

منشورموزونیت به نامش نوشته شد.چون بخت یاری وطالع ومددکاری نکرد 

اکثراوقاتش به وسوسه وزمزمه ی عشق مجازی گذشت 

وزبده ی ایام خیالش به بوالهوسی وبی حاصلی 

صرف گشت.من که همیشه بابلای عشق دست به گریبانم 

وعشق آزمودترازسایرموزونانم 

قیاس منشاشعرگفتن به حال خودکرده 

چنین میدانم که دراوایل حال حقیقت وکیفیت احوال 

به امیدمطالعه ی محبوب نکته دان 

نظم میتوان نمود...

ازسفرنامه های ونیزیان بخوانیم:

ازسفرنامه های ونیزیان بخوانیم: 

شاردون درسفرنامه ی خودیکی ازعلل کمبودجمعیت ایران را 

دردوره ی صفویان انحراف جنسی ذکرکرده است 

ازگزارش زیرکه بازرگانان ونیزی نقل کرده اندمعلوم میشود 

که شاه اسماعیل صفوی که برای گروهی 

حکم رهبرطریقت وشریعت 

داشته است تاچه 

اندازه دچارانحراف جنسی وروحی بوده است 

(...هنگامیکه دومین بارشاه اسماعیل صفوی به تبریزآمد 

کاری بس ننگین ازوسرزد.اوفرمان دادتادوازده 

تن اززیباترین جوانان شهررا 

به کاخ هشت بهشت بردندوباایشان عمل شنیع انجام داد 

وسپس ؟آنان رابه همین منظوربه 

امرای خودداد.اندکی پیش ازآن دستور 

داده بودندتا ده تن ازبچه های 

مردان محترم رابه همان 

ترتیب دستگیر 

کنند...)