ازاوراق زر نگار کتابها

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب

ازاوراق زر نگار کتابها

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب

ازخم چنبر

ازخم ِچنبر

آقای دولت آبادب بخشی ازآثارشمابه بهترین وجه به وضع زنان درایران اختصاص یافته

این درحالتیست که درسراسردنیا هرروزه حقوق نیمی ازموثرترین اعضاجامعه‌ی جهانی یعنی زنان پایمال میشود.قطعه‌ی زیررا ازیکی ازکتابهای شما به نام ازخم چنبرانتخاب کرده ام

درخم چنبرطاهرجوان قلچماق دهاتی ماروی سیزده ساله را به زنی میگیردووقتی برای تصرف مارو باترس وحشت اوروبرومیشودبا نصیحت شتربانی شیوه‌ی تصرف اورا یادمیگیرد وبکارمیبندد!!!

"...آسان است مردحسابی.یک ذرع ریسمان،فقط یک ذرع ریسمان مایه برمیدارد،دوسرریسمان رابه لنگهایش ببند،بعد،بندرابیندازپس گردنش،دیگرکارت نباشد.تخت می ایستدوجانگاه می دارد.نمی تواندجانگاه ندارد.چطورازهمچوکاربی قابلیتی عاجزی؟جوانهای دوره‌ی ماشترمست رامهارمیکردند.هی دادبی داد..."

طاهرمارورامهارکرده بود،چنگولهای مارو،پوست پیشانی ودورگردن طاهررابی امان خراشیده بودند،به جهنم،طاهرصبح فردابه حمام رفته بود.مارو،صبح فرداپژمرده بود.طاهرشاه شده بود.مارو،بی نوا.طاهر،راست وسرافرازدرکوچه ودشت براه افتاده بود.ماروسرافکنده وخام.ماروتانه روزنوانسته بودراه برود.مادرطاهرمارورادوادرمان کرده بود!

سلوک(۴)

آقای دولت آبادی،من خانواده ای رادیدم که کتابهای شمارامثل دیوان حافظ به تفال میخواندند.آنقدرخوانده بودندکه هروقت فراغتی درخانواده حاصل میشدهریک کتابی ازشمارابرمیداشت وبازمیکردومیخواند،درکری که بوجودمی آمدخوب که گوش میدادی هرچه میشنیدی میشدربطش دادبه زندگی.من امروزدلم گرفته نه امروزمدتیست دلم گرفته.رفتم کتاب سلوکت راآوردم وهمینطوربازکردم،آمد:"...انسانهاراقربانی میکنندومیگریزند،نه،قلبه گاه زندگی انسان رامیکنندومیگریزند،نه این عبارت هم آنچه رامیخواهم بیان کنم منتقل نمیکند..."

تقدیم به تنهاستاری آسمان بی ستاره ام

آقای دولت آبادی،من خانواده ای رادیدم که کتابهای شمارامثل دیوان حافظ به تفال میخواندند.آنقدرخوانده بودندکه هروقت فراغتی درخانواده حاصل میشدهریک کتابی ازشمارابرمیداشت وبازمیکردومیخواند،درکری که بوجودمی آمدخوب که گوش میدادی هرچه میشنیدی میشدربطش دادبه زندگی.من امروزدلم گرفته نه امروزمدتیست دلم گرفته.رفتم کتاب سلوکت راآوردم وهمینطوربازکردم،آمد:"...انسانهاراقربانی میکنندومیگریزند،نه،قلبه گاه زندگی انسان رامیکنندومیگریزند،نه این عبارت هم آنچه رامیخواهم بیان کنم منتقل نمیکند..."

انجیل(۲)

انجیل(2)

درپست گذشته دیدیم که درکتاب دوم سیموئیل باب یازده کتاب انجیل چگونه داوودزن شوهرداری راتصاحب کردحال میبینیم که چگونه شوهرش رابه جبهه‌ی جنگ میفرستدودستورقتل اورامیدهد.

بالاخره "داوود"صبح روزبعدنامه ای به یوآب"سردارجنگی خوددرجبهه های جنگ"نوشت ودرنامه دستوردادوقتی جنگ شدت میکیرد"اوریایعنی شوهرهمان زن"رادرخط مقدم جبهه قراردهدواوراتنها بگذاردتا کشته شود!به همین سادگی