ابله:
به نویسندگی داستایفسکی(۲)
عجب کمالی!که حاضراست تاگلودرلجن فروبرود
بلکه بتواندلاف بزندکه یک میلیون روبل ثروت ویک عنوان
اشرافی رازیرپالگدمال کرده
است.
ابله :
به نویسندگی داستایفسکی
راگاژین طوری سوال کردکه گوئی روح سرگشته ای
درجستجوی مامنی است.
اماباتهورنومیدانه ی محکوم به مرگی که چیزی ندارد ازدست
بدهد.بادلشوره ای درانتظارپاسخ بود
برادران کارامازوف(۳)
داستایوفسکی
...
وحشتزده وهراسان درغارش
غارنشین برهنه پنهان بود
بادیه نشین بی خانمان هم سرگردان بود
ودشت حاصلخیزرابی حاصل هشته بود
تهدیدکننده بانیزه وپیکان
شکارچی درجنگل می گشت
بدابحال تمامی فلک زدگان تنهاافتاده
برآن سواحل ستمگروخصم آسا
ازقله ی المپ رفیع
مادر(سی یرسی) فرودآمد
درآن نواحی وحشی وی جست
دخترگمگشته اش (پراسپرین) را
اما الهه پناهگاهی نجست
استقبالی گرم نجست آِنجا
معبدی هم نه تا گواه باشد
برپرستش خدایان
ازمزارع وتاکستانها
میوه ای نیامد تازینت جشنهاباشد
تنهاگوشت قربانیان خون آلود
جزغاله شده برآتشگاهها
وهرجاکه الهه ی ماتمزده
نگاه افسرده اش رامیگرداند
انسان رادرلذت عمیق
(سی یرسی) درهمه جامینگرد
...
برادران کارامازوف
...توشبح من هستی توتجسدخودم هستی
منتها تجسدیک جنبه ازوجودم
تجسداندیشه ها واحساسهایم منتها
تجسدبدترین واحمقانه ترین
آنها...