بیگانه(۵)

بیگانه(۵) 

آلبرکامو 

این پرسشها همیشه ازذهن او میگذشت وکامودردوران 

عمرکوتاه چهل هفت ساله ی خودبارهاکوشید پاسخ های قانع کننده ای 

برای آنها بیابد.این نوع سوالها رابگونه ای دیگرطرفداران 

اگزیستانسیالیسم ازخودمیکردندواین متفکرجوان 

درنیمه راه مسیرخودراازدیگران جداکرد.آنچه اوسرانجام گفت در 

دوکتاب مشهوراوبه  نام بیگانه وطاعون تجلی یافته درین  

چندجمله خلاصه میشود 

 

(درژرفای اعتقادراسخ من به اینکه کلیه ی نوامیس وسنن وعقاید 

بشری بی اساس وبی پایه است ودراین عالم بایدمنکرهمه چیزبود.من 

کوشیده ام به وسایلی متشبث شوم که براین انکارفائق آیم. 

درزمستان جاودانی روح خودم سرانجام دریافتم که تابستانی 

نازدودنی هست)