آن چیزرا دین وکدورا ندیدن

مولانا

عنوان داستان آنکه(آنچیزرا دیدولی کدوراندید) 

"داستان آن کنیزک که باخرخاتون شهوت میراند واوراچون بزوخروس آموخته بودشهوت راندن آدمیانه وکدوئی درقضیب خرمیکردتاازاندازه نگذرد،خاتون برآن وقوف یافت لکن دقیقه‌ی کدوراندیدکنیزک رابه بهانه براه کردجائی دوروباخرجمع شدبی کدوهلاک شدبه فضیحت،کنیزک  بیگاه بازآمدونوحه کردکه:

ای جانم وای

چشم روشنم

کیردیدی کدوندیدی

ذکردیدی

آن دگرندیدی؟