به بهانه ی ادبیات اروتیک

 

به بهانه‌ی ادبیات اروتیک

خواندن برای اشخاص ِکم ظرفیت ِبی جربزه وچهاده ساله به پائین ممنوع است

سفرنامه میرزاابوالحسن خان شیرازی ایلچی به روسیه

اگرچه جای"تاریخ ِزندگی خصوصی"درآثارمکتوب ماناچیزاست"تاریخ مسایل خصوصی تر"ناچیز تراست.گویی همه مااززیربوته درآمده ایم وانگارنه انگارکه پدران ومادران ماهم بهم درمی آویخته اند.بنا براین آثاری چون اسرارمگو(نایاب)-توضیح المسایل حضرات-شب زفاف خسرووشیرین-کیروکدوی مثنوی یاحتی داستان ِخوب ویس ورامیتن فخرالدین اسعدگرگانی بایدتحفه باشند.متاسفانه همین اثاراندک هم آنچنان مهجورندکه بنظرمیرسددر تاریخ چندوچندین هزارساله ماهیچ تمایلی به انجام امورخصوصی نبوده ویااگربوده به گونه ای تقبیح وممنوع شده که امکان بروزنیافته اند.درحال حاضرمحل حضوراین مسایل هرازچندگاهی دادگاه هاستکه چنانچه احمقی نسبت به خاکی که به سرریخته مهرزنا-اشاعه فساد-لواط و..بخوردحتی اگربه سن قانونی هم نرسیده باشد مطابق قوانین مدون"عقوبتی سخت جانفرسای راتحمل میبایدش کرد"قبل ازاینکه جانش درملا عام گرفته شود.به نظر میرسدجز محکومین این دادگاه ها بقیه مردم باهم هیچگونه رابطه خصوصی ندارندیااگرهم دارند"چون به خلوت میروندآن کاردیگرمیکنند"ازیاد نبرم جمالزاده راکه نوشته بوددرمملکت ماایمان وفسق فجورپابپای وشاخ به شاخ ره پیموده اند.انصاف نیست اگردراین میان نامی ازهدایت به میان نیایدکه باژرف نگری خودبه عمق وجودآدم بخصوص آدم ِایرانی پرداخت وهموبودکه گفت:بهترین شیوه برخورد با رذالتها وپستیهای وجودآدمی نوشتن–گفتن-افشا کردن وعریان نمودن آنهاست.بطوری که سرپوش گذاشتن روی آنهادلیل عدم وجودآنها نیست بلکه ناتوانی مادرحل مسئله وپاک کردن صورت آن دربرابردیدگان تیزهوشانی است که به ریش ما میخندند.بی شک هدف اصلی این نوشتارحل معضلات مندرج درآن نیست ولی بی تردیدپرداختن بدانهارابصورت فراگیرجهت آسیب شناسی خانوادگی وجتماعی واعتلای حقوق بشرمفیدمیداند.ومیکوشدبادرج نمونه ای دل وازژرفای ادبیات قدیمی تربخش ناچیزی اززندگی" خصوصی تر"رابا تاکیدبرقطعی وگسترده بودن آنها بدون لاپوشانی به قضاوت بگذارد.

 

پنجشنبه اول جمادی الثانی

ربابه زن دوم میرزارضا نبش ِکوچه بزازهارویت شد.هفت قلم سرخاب و سفیداب-بقچه ی حمام زیر بغل.من که سهل است-پیر مرد هفتاد ساله را محتلم میکرد.به منزل تعارفش کردم-افاقه نکرد.ازدرنمیشود-ازبام بایدداخل شد.گفتم عیال ناخوش است-عیادت بیمارنمیکنید؟ایستاد،چادرازسربرداشت وبازبهتر بست.بوی حمام با بوی عرق تازه ی زیرپستان-مرده راهم دچارنعوظ میکرد.گفتم:دیروز عیال گله میکرد که زن میرزا کم التفات شده.گفت:ای وای مگرنرفته اندزیارت؟گفتم:ذات الریه شد،ازسفرجا ماند.راهش کج کردبه شاه نشین که درآمدیم-گفت:پس عیال کجاست؟گفتم:اندرونی.نفسی تازه کنیدببینم خوابست یابیدارازاندرونی بایک طاقه چیت گلدارانگلیسی برگشتم:"قابل شما راندارد-تحفه ی فرنگستان است.توفیرجنس باجنس راببینید همشیره"گوشه چادررا پس زدم و طاقه را گرفتم کنار پیراهن چیت گلدار وطنی.می گفت:"بله"ولاینقطع پس میزد.القصه طولی نکشید که مطاع فرنگ کار خود را کرد.درمذاکره بسته شدودر معانقه باز.پستانی داشت انارهمدان،کون کمانچه وفرج آهویی.آنهمه نازبه اول میکرد-به آخر هم زنا داد وهم لواط البته.استغفراله ربی واتوب الیه

جمعه دوم جمادی الثانی

غلامعلی پسرمعین التجاردرحوالی قنات پایین رویت شد.جوانی بودخوش بر ورو.سبزه ی خطی داشت تازه دمیده وعارض چو ماه نو.التفات به فلسفه داشت و عجایب دیار فرنگ.مختصراستمالت شد-دهنه میداد.کشاندمش پشت دیوارباغ.قلمدان نقره ای داشتم کار گرجستان.از دیار فرنگ آنقدر گفتم تاقلمدان مال او شدوقلم درقلمدان او جا شد

استغفراله ربی و اتوب الیه

سه شنبه ششم جمادی الثانی

عیال زیارت بودومن بیکس وغریب.آقاشجاع پسرعمادالسلطنه به خانه آمده بود.قدری مشکلات درزبان انگریزی داشت-من هم مختصر شق درد.چند فقره ای دیکشانری ازمسافرت لندن به نیت سوقات آورده بودم-چشمش که به دیکشانری افتاد-لواط که سهل است-حاضر بود خواهر و مادرش را هم به گادن بدهد.به یمن زبان فرنگان مشگل هردو گشاده شد.دبری داشت سخت بی خاصیت.صدرحمت به کون خرظن من این است لواط زیاد داده است.

استغفراله ربی واتوب الیه

جمعه نهم جمادی الثانی

ماه تاج خانم-عیال محتشم الملک که دل به صنایع مستظرفه دارددعوت کرده بود به ظهرانه .مشکل داشت در فهم طبیعیات.مختصردرعقاید فرنگان محاکات شد.بندلیفه را شل کرد.فهم شد که محتشم الملک عنین است و ماه ماکلا درمضیقه .یک موی زایددر بدنش نبود-وتبارک اله فرجی داشت یک کف دست .دل به روضه اش قیامت بود

استغفراله ربی و اتوب الیه

شنبه دهم جمادی الثانی

سرگوراورلی(نیایبزرگ ابوالوبلاگ) دعوت کرده بود به ظهرانه در محل سفارت.بعد از ختم مذاکرات و صرف نهارمرابردبه اتاقش دمرشدروی تخت وبه لهجه مخصوص گفت"بیاحاجی مرامشت و مال داد"با آنکه عمری از او رفته اسباب و اثاثیه ای دار سپید ترازاسباب اثاثیه عیال-اما گشاد-مثل دروازه.رغبت نبودچاره هم نبود.ظن من این است وصیت خواهد کرد درتابوت هم اورادمربخوابانند

استغفراله ربی و اتوب الیه

جمعه شانزدهم جمادی الثانی

 همشیره زاده ام-جواد خان–به منزل آمده بود-زیاده ازحد شیطنت میکردیک طاقه شال به اوداده شد.

استغفراله ربی و اتوب الیه

دوشنبه سیزدهم رجب

طیبه دخترعلی گدابه رختشویی آمده بودلب حوض رویت شدسپیدی کمرصبح قیامت یک طاق شال به او داده شد.

استغفراله ربی و اتوب الیه

پنجشنبه شانزدهم رجب

قربان پسر صمصام السلطنه-نزدیک آسیاب رویت شد

جمعه هفدهم رمضان

رستم پسرمیرزاعبدالباقرحوالی قنات بالا رویت شد

شنبه هجدهم شوال

حسین پسرمنورالملک رویت شد

چهار شنبه نوزدهم ذی القعده

مرادپسرحسام السلطنه رویت شد

پنجشنبه:آفاق زن آغا باشی

یوسف ارمنی

مرضیه ی یهودی

دده بزم آرا

ضرغام خان

شهر بانو دده

احمدگرانی نژاد فرزندعلی سورچی

اغا بیگم

خاله جان آغا

باجی یاسمن

رضا عطار

اکبر بقال وعلی گدا (یکی پس از دیگری در حضورهم)

لاریجانی حلیم فروش(دو باردریک روز)

فری مطرب

دختر خاله هاودخترعمه ها(ازپس و پشت و بکرات)

جمشیدپسررییس نظمیه

ملا صغراصبیه اکبردعا نویس(نوع فرج بزی)

معصومه رخت شور

فرنوش  صبیه ی حدادیالغوز

معصومه دختر ملا صغرا(به پشت وفرج رضا نداد با دهان تلافی میکرد)

............................"

ملاحظه میفرماییداعترافات چنین جانورکمرشکسته بی پدرمادری ناکسی درعهددقیانوس طیف وسیعی ازهمه‌ی اقشارجامعه زمان خودرادربرمیگیردنظربازیهاوسروسرحضرت ِاجل شیخ سعدی شیرازی راباشوخ وشنگ پسرانرانیزبه خاطر داریداین امور مربوط به زمانی است که جامعه پیچیدگی های امروز را نداشته.من امید وارم طبع وسرشت حیوانی آدمها عوض شده باشدواثرموعظه ونصیحت هرروزه آرمان شهری ساخته باشد که نظیراین اعترافات را تنهابتوان درمکتوبات گذشته خواند ومواردی مثل "بیجه"واعدامهای مشهدراجزمواردنادردانست  وزیرسبیلی درکردوگر نه درعصرتلفن همراه وماهواره واینترنت بایدگفت:"وای به روزی که رختخوابها به صدا درآیند"