شکرتاخ(۷)

 

شکرتلخ(7)

ازصحنه های بیادماندنی کتاب مستطاب شکرتلخ جعفرشهری هنگامی است که عروس به حجله رفته وبه دامادمی فهماندکه آنچه راکه نبایدازدست داده است واکنش داماددرتاریخ شب های زفاف درجامعه ی سنتی آن زمان جالب است!

دامادعروس رانوازش کرده دلداری میدهدومیگوید:من مطابق آنچه دراینطورمواردمعمول است وتمام مردم میکنند وخودت هم بخوبی ازآن باخبرمیباشی بایدابتدا برخواسته طشت جحازت راببالای پشت بام برده ازآنجا بتوی حیاط اندازم وباصدای آن همه راازاین پیش آمدخبردارنمایم وبعدتورابتوی حیاط بکشم وجاروی خلارابدستت داده ماست به صورتت مالیده تاصبح جلومبال وابدارمت وصبح هم گیست راببرم وکثافت برآنهابمالم وباطشت خودت که پرازواجبی میکنم توی طبق گذاشته برای پدرومادرت بفرستم که آنهاریش وگیسشان راتراشیده ازآن واجبی بجایش بمالندوبعدازآن هرچه آورده ای وسط حیاط به روی هم کوت کرده آتش بزنم وبعدهم صورتت راسیاه کنم ووارونه سوارخرت کرده دم خررابدستت بدهم بوق وکرنابزنندتابه خانه پدرت برگردانندومخارجی راهم که برای عروسی توشده دوبرابرپس بگیرم واگرهم نکول نموددرخانه اش راکنده پیش خودگرونگه دارم وهرچه ازآن فضیحت وبی آبروئی بیشترکه نیست بسرتان درآورم.واین کاریست که ازین بدتروبالاترش درده خود ما ودهات اطراف بارهااتفاق افتاده است اما منکه درویش ودرویش زاده ام ودرس خوانده مکتب شاه درویشان میباشم وهمه عمردرمکتب پدرپیر درویشم علم انسانیت خوانده سردرکتابهای عرفا وبزرگان دین کرده ادب مولای متقیان ودرس ازقرآن آموخته ام غیرازین میکنم وگناه توراندیده گرفته اغماض نموده بحال خودت وامیگذارم ومطابق دستورمرشد بزرگ ما که گفته است وقتی سرپاایستاده ای دست افتاده ناتوان بگیروتاخداگناهانت رابریزاندآبروی کسی را مریزونمک برجراحت ایشان پاشیدن درطریقت مانمیباشد.همین دانه های عرق شرمی راکه برای من آورده ای آب آمرزش گناهت قرارداده به آن تطهیرت میکنم فقط درقبال آن ازتو می خواهم که تازنده ای خودنیز پرده کسی راندرانی وهیچ بنده ای ازبندگان خداراگناهکارنشناسی