شکرتلخ(۵)

شکرتلخ(5)

درکتاب شکرتلخ میرزاباقرباجادوجنبل رمالی به نام حاجی مهدی اصفهانی درحالیکه کبری زن قدیمش راداردبه دام زن دومش جواهرمی افتدوروزی که بدستوررمال جواهرجادوئی رادرخانه ی کبری چال میکندکه مهرمیرزا باقرنسبت به او کم شودبه دام کبری می افتدومجادله‌ی منجربه ضرب وجرحی به شرح زیراتفاق می افتد!

هرکس باخواندن آن میان خندیدن وگریستن میماندولی برای من این سوال باقی استکه اگر نبرددوزن برسرتصاحب مردی درآواخردوران قاجاریه واوایل دوران پهلوی اینگونه بوده حالاتوام باکاررمالان قزوین چگونه است؟

_پدرسوخته پیرسگ چی آوردی درخونه من چال میکنی؟

_تاچشمت درآدوازصدوهشتادفرسخ راپانشی خودتوباسب ویابوبکشی بیای شوورمردوموظفت بکنی!

_لکاته خانوم اونوختی که من زن اون بودم توتوکوچه قجراکاررااندازی میکردی حالادیگه من اومدم شورتورو ظفت کردم.پدرسوزمونی تودرمی آرم

_هادی هادی چرااسم خودتورومانهادی من کوچه قجرائی نبودم اون خودت بودی مشهدتوبغل مردا"یره،یره،شورش مده قژمه مره میکردی"

_مریم سرکوره پیرسگ حالاچه زبونی ام داره توخیال کردی نمیشناسمت جواهردلال بنومه پتیاره خانوم درخونه من آوردی چیزچال میکنی حالایه زرنیم زبون داری اماتوبمیری این جادوجنبلاواست شوورنمیشن وخوب بودعوض خونه جادوگرادردکون خراط میرفتی میدادی واست میل زورخونه بتراشه یاتوکارمسراخانات میرفتی می گفتی ده بیس تاخرواست ریسه کنن

_تاچشم حسودم کوربشه همی الآنشم که میبینی یه موگندیده منو نمیذاره ده تامث تورو بگیره ویه شب نمیاد که روزش لُنگ حمومم در ِاتاقم آویزون نباشه

_اگه واسه من میگی که والا اگه من مردبودم وصدتاچوبیشم داشتم یکیشوبایه شمش طلا میخریدی تولنگ تونمیکردم این حرفاروواسه من نمیخواد بزنی الآنشم که اومدی ازدق همون راافتادی

_ارواح بابات اون توئی که حسرتشو داری من آروغ بزنم بوش ازتوگلوم بدماغم میزنه وروزی داربودم اگه سربی نون زمین گذوشتم سربی اون زمین نذاشتم توبروفکرخودتوبکن که بایدنسل بادمجون وخیارچنبلو وربندازی وعوض شوورشبا دسته هونگ زیرمتکات بذاری

_خوب معلومه جونم معروفه فوجی که لنگ نمیمونه اگه شده میوه کاجوعوض مال مرد ببینه میره پائینش میکشه

_هرچی قحبه باشم قدیه شب جمعه دورصحن تونبودم وتو دیگه بااون ننگ ونومه هات که دو صدگله دریده دوصدتپه چریده حالاکه به مارسیده لحاف سرش کشیده مث کبکه سرخودتو زیربرفه نکن پاهاتوهواکن هنوزم بارون نیومده ترکاروهم ببره دهن سگمم بزابسه باشه پته پوته توجلو همسایه هات بیشترروآب نریخته باشم تازه انقدوختی نیس که ازصیغه روی اومدی عوض زن نجیب مث شلغم خودتوقاطی میوه هاداری جامیزنی

همچه که کلمه پیرسگ برای جواهردردآوربودبهمان نسبت هم لفظ صیغه رومشهدی برای کبری کشنده مینمودکه بااین دوجمله دوحریف ورزیده که اولی سال شستمین وقاحت خود رامیگذرانیدودومی باچهارسال دربدری وآن مبارزات پهلوان ورزیده ای شده بود بجان هم افتاده آنچه ازتیروبیل وچوب ودرخت ودسته پارو ودسته سنگ کوب نانوائی وچنارهای خیابان وچهاردست وپای اسبهای درشکه وواگون وگلدسته های مسجد وقاپق ومناره وغیره بود حواله قباله هم کرده درآخرهم چون دوخروس جنگی بهم پریده باگاز ولگد ونیشگون وچنگ ومشت به حدنهایت یکدیگررا نوازش دادند ودرحالیکه هریک سروروی دگری راخونین وزخمین کرده کلاه گیس جواهر درمشت کبری قرارگرفت همسایگان بمیانجیگری برخاسته آنهارا ازیکدیگرجدامیکردندهمچنانکه هنوز تاسرشاه راه کوچه دوهوو به هم ناسزاردوبدل کرده خط ونشان کشیده به پشت وپیش خویش زده هریک برمال خودافتخارکرده آنرا ازصورت دیگری بهترمیدانستند.