ازتاریخ ادبیات درایران(ذبیح الله صفا)(۲)

ازتاریخ ادبیات درایران(ذبیح الله صفا)(۲) 

...ازجمله ی آنان یکی مملوکی به نام سنقربود که سلطان سنجر پبش ازدیدن 

عاشق اوشدواورابه۱۲۰۰دینارخرید وبه مالکش هم خلعت ومال 

فراوان بخشید وفرمان داد برای سنقرسراپرده ای چون 

سراپرده ی سلطان بزنندوهزارمملوک بخرندتادررکاب اوحرکت کنندو 

دردرگاه اوبه سرببرند وخرانه ای به مانندخزانه ی 

سلطان برای اوترتیب کنندوده هزار سواربه 

وی اختصاص دهند.دوسال بعدسنجر جمیع امراورجال 

خودرافرمان داد که دراتاقی گردآیند وهنگامی که 

اوسنقررابه درون میخواند بادشنه 

براوحمله برند وپاره پاره اش کنند. 

امرااونیزچنین کردندوآن بنده ی 

سیه روزگاررابدین نحوازمیان بردند. 

نظیراین کاررابا 

قایمازکج کلاه کردواونیزکارش به جائی کشیده بود 

که وزیرسلطان رابه قتل آورد.وبازهمین عمل وحشیانه رابا 

اختیارالدین جوهرالتاجی که مملوک مادرش بودکرد 

سلطان به این غلام عشقی خاص یافته 

وسی هزارسپاه به وی اختصاص داده بود 

وبعدازچندی دسیسه ای ترتیب دادتااورا 

دردهلیزبارگاهش به کاردازپای درآوردند. 

میگویندآن وقت که جوهررابه کاردمیزدند 

وفریاداوبرآمده بود 

سنجردرحرمسرای خودبود 

وچون آوازاوشنید 

گفت: 

بیچاره جوهررامیکشند