نانای امیل زولا(۵)

نانای امیل زولا(۵) 

سرانجام دوران شهرت وکام طلبی ویکه تازی به آخرمیرسدوعفریت 

پیری وگمنامی وتهیدستی روی می نماید.چندی ازپاریس 

دورمیشود وکسی واقف نیست اوکجاست.میگویند به سوی شرق گریخته است. 

عاقبت روزی چهره می نماید که بیماراست ودرحال نزع.نانازیبای مغرور 

به مرض آبله مبتلاشده است وکسی قادرنیست 

اوراازدام مهلک بیماری برهاند.ونوس زرین موی پاریس 

دروضعی جان میسپارد که حتی یک تن ازدلدادگان پیشین اومشتاق  

نیست عیادتی ازاوبه عمل بیاورد.وقتی واپسین دم حیات رابرلب می آورد.به جای دعای مغفرت خروش مردمی به گوش میرسدکه در  

خیابانهای شهربرای آغازجنگ فرانسه 

وپروس سرودرزم 

میخوانند