درزی درکوزه افتاد
قابوسنامه
امیرعنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندربن قابوس وشمگیرازامیران آل زیاربانثری زیباوغنی ازحکمت
درشهری مردی درزی(خیاط)،بردروازهی شهر"دوکان"داشتی،بردَرِگورستان،وکوزه ای درمیخی آویخته بودوهَوَسَش آن بودی که هرجنازه ای که ازدَرِشهربیرون بردی وی سنگی درآن کوزه"افگندی"وهرماهی حساب آن سنگها کردی که چندکس بیرون بردند وآن کوزه تهی کردی وبازسنگ درهمی افگندی،تاروزگاری برآمد،درزی نیزبمرد،مردی به طلب درزی آمدوخبرمرگ اونداشت.دَرِدوکانش بسته دید،همسایهی اوراپرسید که این درزی کجاست که حاضرنیست؟همسایه گفت که:" درزی درکوزه افتاد!"