ارادویراف نامه
بند ِنوزده_"جائی فرازآمدموروان مردی را دیدم که روانش راگوئی ماری ستون آسابه نشیمن فروشدوبه دهان بیرون بیامدودیگرماران بسیار،همهی اندامهای اورراهمی جوند.
ازسروش پرهیزگاروایزدآذرپرسیدم که:"این تن چه کناه کردکه روانش چنان گران پادافره برد؟"
سروش پرهیزگاروایزدآذرگویند که:"این روان آن مرددرونداست که به گیتی کون مرزی کردومردبرخویشتن هشت.اکنون روان وی چنین گران پادافراه برد"