ازاوراق زر نگار کتابها

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب

ازاوراق زر نگار کتابها

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب

رومئووژولیت

رومئووژولیت

شکسپیر

بدون تردیدرومئوژولیت درکارنامه‌ی درخشان شکسپیرتراژدی تابناکی است،غم نامه ای که درجریان آن عاشق ومعشوق کشته میشوند.این هفته بخشی ازحدیث نفس ژولیت رامینویسم که براساس آن اوآرزومیکندکه هرچه زودترروزبه پایان برسد وشب فرارسدتارومئوفرصت یابدبرای دیدن ژولیت ازصف دشمنانی که تشنه‌ی خون هستندعبورکند.

ای توسنهای بادپای آتش زا،به سوی قصرخورشیدبشتابید.چون ارابه رانی مانند فرزندخدای آفتاب شمارا به سوی غروب تازیانه میزند وبی درنگ شب ِتار ِابرآلودرابیاورید.پرده‌ی تاریکی شب راکه عشق آفرین است به روی زمین پهن کنیدتاچشم ِدشمن کورشودورومئوخودرادرآغوش من بیندازدوکسی اورانبیندوازاوسخنی نگوید.جمال عشاق به آنهابینائی میبخشدکه مراسم ِعشق خودراببینندواگرعشق نابیناباشدباتاریکی شب بیشترسازگاراست.بیاای شب مهربان،ای کدبانوی سیاه پوش موقربه من بیاموزچگونه یک نبردپیروزمندانه راکه به خاطریک دوشیزه‌ی پاکدامن درگرفته است ببازم؟

نظرات 2 + ارسال نظر
شیرین پنج‌شنبه 13 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:38 ب.ظ

دست خود را به من بده.
که در کتاب تلخ بدبختی نام من و تو با هم در آمیخته.
من تو را در مقبره باشکوهی مدفون خواهم ساخت
.
.
.
ای مرگ! تو با این مرد مدفون همدم باش.
چه بسا مردمی که در لحظه مرگ خندان شده اند
و پرستاران آنها نامش را خانه روشن کردن گذاشتد.
آیا می توانم من هم آنرا رعد و برق بنامم؟
.
.
.
آیا باور کنم که مرگ واهی عاشق پیشه است
و این غول نحیف نفرت انگیز تو را
در این گوشه تاریک بعنوان معشوقه خود نگه داشته است؟
ترس از آن باعث می شود که من نزد تو بمانم
و دیگر از این قصر تاریک شب خارج نشوم.
در همینجا با کرمهایی که مونس تو هستند می مانم
و آنرا آرامگاه ابدی خود قرار می دهم
و یوق ستارگان را از این بدنی
که از دنیا بیزار شده است بر میدارم.
ای چشمان من! از آخرین نگاه خود بهره ببرید.
ای بازوان! آخرین وداع را به جا آرید.
و ای لبان که دروازه های تنفس هستید
با بوسه پاک مهر خود را به سودای بی موعدی بگذارید
که همه چیز را به مرگ می سپارد.
بیا ای رهبر تلخ! بیت راهنمای نامطبوع!
ای ناخدای مایوس! اکنون قایق خود را
که از دریا بیزار و بیمار شده بر روی صخره ها در هم شکن.
اینرا به سلامتی عشق خود می نوشم!
ای عطار راستگو! داروی تو چه تاثیری دارد!
پس با این بوسه جان می سپارم.

.....

مهدی سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:11 ب.ظ http://www.nasir51.blogfa.com

سلام دوست عزیزم
وب زیبایی داری
راستی با مطلب به کجا چنین شتابان ؟ وبلاگ ذکر به روز شده
منتظر نظرات ارزشمند و مفید شما هستم
حتما سری به ما بزنید
راستی دوست داشتی آدرس مرا لینک کنید و خبرم کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد