ازاوراق زر نگار کتابها

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب

ازاوراق زر نگار کتابها

کارهای چپ وبلایه مکن که به دست چپت دهند کتاب

زندانی رودینگ!

زندانی رودینگ

  (اسکاروایلد )

به انگاره‌ی من ازبین قرون اخیرقرن نوزدهم باشکوهترین قرن محسوب میشودمن هم باوردارم که قرن نوزدهم قرن غولهابودازبین این غولها به دلایلی اسکاوایلدنماینده‌ی نوعی نبوغ کمیاب متعلق به بشریت است در حقیقت زندگی من بعدازخواندن کتاب تصویردوریان گری ودیدن فیلمی که ازآن ساخته بودند تابه اینجایش به دو دوره تقسیم میشوددوره‌ی قبل ازاسکاروایلوودوران بعدازاوبنابراین برای پرداخت فقطاندکی ازدیونم به این نابغه‌ی شهیروگرامی داشت دوستیم این اثرتابناک وایلدرابه دوست خوبم پگاه تقدیم میکنم.

هرگزندیده بودم که کسی با نگاهی چنین حسرت باربه این چادرکوچک نیلگون که زندانبانش آسمان مینامدبنگرد وبراین ابرهای سرگردان که چون زورقهای سیمین دردریای لاجوردین سپهردرحرکتند نظردوزد!

اوآن کسیرا که دوست میداشت کشته بودوبه ناچارمیبایست بمیرداما این نکته برهیچ کس پوشیده نماند که:"همه ی مردمان آنچه را که دوست دارندمیکشند-گروهی با نگاهی سردیاخشم آلودمیکشندوگروهی باچاپلوسی ازپا درمی آورندبزدلان با بوسه میکشند ودلیران باشمشیربرخی عشق خورادرجوانی میکشندوبرخی درروزگارپیری-گروهی بادست هوس خفه اش میکنند وجمعی دیگربادست آزمندی-برای عده ای دوران ِعشق کمترازآنچه بایددوام داردوبرای عده ای دیگربیش ازآنچه شایسته است عمرمیکندکسانی عشق خویش رامیفروشندوکسانی نیزعشق میخرند-بعضی هنگام کشتن عشق خوداشک میریزندوبعضی خاموش میمانند-اما همه ی اینها –همه ی آنچه را که دوست دارندمیکشندمنتهاهمه به مرگ محکوم نمیشوند"

اوراچون جانوری به دارآویختندحتی ناقوس عزائی که ممکن بودروح ِافسرده اش را آرامش بخشدبرایش ننواختند.باشتاب بسیارجسدش رااز چوبه دارپائین آوردند ودرگورنهادند.لباسهای کرباسی اورا نیزازتنش بیرون کردندوبدن برهنه اش را به مگسهاعرضه داشتند.کشیش راضی نشددرکنارقبرننگینش زانوزندودعای آمرزش بخواند-حتی نگذاشت صلیب مقدس راکه مسیح برای گناهکاران آورده بود بالای گورش بگذارند–اصلانگفت که این مرد یکی از همان کسانی بود که مسیح به خاطررستگاری ایشان برسرداررفت –اما این همه چه اهمیت دارد؟بگذاریدوی تاوقتیکه مسیح مردگان رابه رستاخیزمیخواند-درهمانجاخفته باشد.خاموش باشیم واورا درخواب گران گذاریم-احتیاجی نیست که برایش ابلهانه اشک بریزیم وآه سردبرکشیم زیرااین مردآن کسراکه دوست میداشت کشته بود وناچارمی بایست بمیرد!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
نیلوفر پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:45 ب.ظ http://www.jaduyesokoot.persianblog.ir

مثل همیشه انتخاب زیبایی بود و حقیقتی رو گفته بود

ممنون نیلوفر جان قابلی نداشت
با ادب واحترام

پگاه یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:01 ب.ظ

این نخستین باری نیست که به واسطه‌ی تشابه پنداشتی که با شما دارم مرا شگفت‌زده کرده‌اید. آری وایلد بود که چنین گفته بود... از اینجا به بعد سفید می‌نویسم می‌دانم که می‌خوانید نانوشته‌های مرا

مسلم است که نانوشته های شمارامیخوانم
مشترکات زیادی ژشتوانه ی دوستی ماست
بخشی از سعادتی که احساس میکنم همین است
با ادب واحترام

شیرین دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ق.ظ http://sz1.blogfa.com

زیبا بود.

میدانستم میدانی
با ادب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد