شکرتاخ(4)
آقای همشهری درشکرتلخ دربخشی ازکتاب به بی نظمیهای اجتماعی پایان دوران قاجاریه پرداخته صحنه هائیرا ازهجمه هائی که به بابی ها صورت میگرفته را اینگونه بیان میکند.
مومنین وحامیان دین مبین خرزخمین کثیفی رافراهم کرده مردی زشت بدقیافه راوارونه سوارآن نموده اسم عباس افندی رابه سینه اش چسبانیده بقچهی بزرگی به شکمش بسته کلاهی بوقی که باپشگل شترمنگولهی بلندی بسرآن نصب کرده اند به سرش گذارده ریشش را به نجاست آلوده،بچه کچل متعفنی راجلوش نشانیده دُم خررابیک دست وشانه ای بدست دیگرش داده سرزخم بچه راشانه می کشدکه جمعیت انبوهی درپشت ِخراوباسازودهل وکرنا هیاهوسرداده بانعره های مهیب وحشتزاشعر"رئیس بابیا عباس افندی- افتادتوخلاچرانمی خندی"رادم گرفته هیاهو براه انداخته حرکات عجیب وغریب میکنندودکان وخانه هرکس راکه به صاحبش مظنون میباشندچپوچپوگویان سنگسارکرده پیش میروند.
ازطرفی حاجی اله یار برای خریدن هندوانه برای بچهی بیمارش عازم بازاراست:
درهمین موقع گرفتار دونفرازرجاله هامیشودوچون عبای نوی بردوش داشته آنهارابه طمع وامی داردتاقصدعبای اونمایندوبااین اشعارکه"سیدعلی محمدشیرازیه این قحبه زن هم بابیه"به اوچسبیده عباراازدوشش کشیده به جیب و بغل میپردازند وچون درجیبهای قبااسنادواوراق بهاداری داشته به مقاومت برآمده بامشت بدهان یکی ازآنهاکوفته به دفعش می پردازد.دونفرهم مجالش نداده باضربهی چاقوئی که به پهلویش واردمیآورند نقش زمینش میکند.